تنهایی

تنهایی

تنهایی

تنهایی

 

 

به زندگی بیاندیش با میدانی پهناور و نامحدود

به زندگی بیاندیش که می خواهد باز بازیگرانش را با دست خویش انتخاب کند

به روزهایی که هزاران نفرین حتی لحظه ای را بر نمی گرداند.

تو امروز بر فرازی ایستاده ای که هزار راه را می توان دید و دیدگان تو به تو امان نمی دهد که راه ها را تا اعماقشان بپایی.

....

 

 

 

 

به شکوه آنچه بازیچه نیست بیاندیش

من خوب آگاهم که زندگی یکسر صحنه بازیست

من خوب می دانم.

اما بدان که همه کس برای بازی های حقیر آفریده نشده اند.

مرا به بازی کوچک شکست خوردگی مکشان.

به همه سوی خود بنگر و باز می گویم که مگذار زمان پشیمانی بیافریند.

.....

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نه تو می مانی

و نه اندوه

و نه هیچکس از مردم این آبادی

به حباب نگران لب یک رود .. قسم

غصه هم خواهد رفت

آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند

لحظه ها عریانند

بر تن خود جامه اندوه مپوشان هرگز

تو به آیینه

نه

آیینه به تو خیره شده است

تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید

و اگر بغض کنی

آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد

گنجه دیروزت پر شد از

حسرت و اندوه چه حیف

بسته های فردا همه

ای کاش ای کاش

ظرف این لحظه ولیکن خالیست

ساحت سینه پذیرای

چه کس خواهد بود؟

غم که از راه رسید

در این سینه بر او باز مکن

تا خدا یک رگ گردن باقیست

تا خدا مانده به غم

وعده این خانه مده!!!

 

 

 

 

 

الهی!!!

شکرت!!!

که از دوستان دشمنانت

و از دشمنان دوستانت نیستم

 

 

 

 

 

آنجا که عشق حضور داشته باشد

زندگی وجود خواهد داشت

آنجا که عشق در میان نباشد

مرگ حاضر خواهد بود

از آنجا که عشق حقیقی عشق الهی است

انواع عشق

فقط در صورتی مفید واقع می شوند

که عشق الهی در قلب حضور داشته باشد.

 

 

 

 

 

 

امروز یه آرزوی قشنگ واسه خودم می کنم

و اون اینه که

  خدایا

سال بعد همین موقع

اینجا نباشم

 

آمین

 

 

 

پایگاه اطلاع رسانی پرستار و پرستاری

 

http://ino.blogfa.com/

 

 

 

 

 

 

من کاری را انجام می دهم که من انجام می دهم

تو کاری را انجام می دهی که تو انجام می دهی

من به دنیا نیامده ام

تا آنطور که تو می خواهی زندگی کنم

و تو به دنیا نیامده ای

تا آنطور که من می خواهم زندگی کنی

من منم

تو تویی

اگر یکدیگر را دریافتیم

چه زیباست

و گرنه پس کاری نمی توان کرد

.

.

.

.

  تفکر کنید!!!

 

 

 

 

 

 

نفرین به عشق و عاشقی

 

می سوزم و حرفی نمی زنم

 

کسی که از زمان تولد تنهاست تا زمان مرگش تنها می مونه

 

به سختی نفس می کشم ولی یه روز می یاد که راحت نفس آخرمو می کشم

منتظر اون روزم که کی می رسه ولی می رسه

مگه نه؟؟؟

نفرین به این بخت به این زمونه به این تنهایی و بی کسی .

قلبم تو سینم با شدت تمام می زنه اونم دیگه نمی تونه

همه زخم زبونم می زنن و جوابشون یه سکوته

سکوتی که پر از غمه

چی کار کردم که باهام این کارو می کنن؟؟؟

زمانی می رسه که همتون سکوت می کنین

 

میرم تنها میرم

زیباست این غم این تنهایی

سیرم سیره سیر

از بی کسی و تنهایی