تنهایی

تنهایی

تنهایی

تنهایی

تنهایی

 

شبی مهتابی و روشن که از غمها تهی بودم   

تو را یا اندیشه ی شعر و خیال خود تراشیدم 

             

تو را در معبدها به دست خود خدا کردم 

 

به معبد ها خدایی کن که یکتایی 

 

ولی این را نمی دانی!!! 

 

اگر روزی دل یکتا پرست من 

 

ز خود خواهی به تنگ آید 

 

تو را با تیشه ی مهر افکنم بر خاک 

 

که تا هر کس مرا بیند 

 

بگوید :

 

وای... 

 

خدایش را به دست خود شکسته 

 

و هر شب بر شکست های قهر خویشتن می نشیند 

 

که تا شاید 

 

سحرگاهی بنا سازد خدایش را  !!! 

 

 

 

 

 

 

((به نام آنکه ... را آفرید)) 

 

 

 

 

به خدا غنچه شادی بودم 

دست عشق آمد و از شاخم چید 

شعله آه شدم صد افسوس 

که لبم باز به آن لب نرسید  

 عاقبت بند سفر پایم بست 

 می روم خنده به لب خونین دل 

می روم از دل من دست بر دار 

ای امید عبث بی حاصل  

دوستت دارم 

 

 

 

 

به نام آنکه... را آفرید  

 

 

می خوام بنویسم ولی نمی تونم دستم واسه نوشتن نمی ره  

دلم پر از درد و غم  

بخوام بنویسم تموم نمی شه 

دیگه نمی خواستم بنویسم .واسه چی بنویسم واسه کی بنویسم 

خودم که می دونم  

اونایی هم که باید بدونن خودشون و به کوری به کری به نبودن زدن 

ولی هستین . 

می فهمین که من دارم تقاص شما رو پس می دم ؟؟؟ 

ولی نه  

چون شماها خودخواهین

.  

خدایا تو که این درد و دادی صبرشم بده. 

دوست دارم 

 

 

یه سالی بود که نیومدم بنویسم

ولی می دونم کسی جز این نوشتن حف منو نمی دونه

 بازم اومدم

.

.

.

شایدم موندنم پایدار نباشه

.

.

.

دوست دارم

دلم گرفته

.

.

.

دیگه نمی تونم گریه کنم

.

.

.

یعنی اشکی دیگه نمونده

.

.

.

فقط یه بغض

.

.

.

هیچ کسی تو این دنیای بزرگ نفهمید که غم دل من چی بوده

.

.

.

.

.

.

 این یه شعار شده تو زندگی من

.

.

.

دوست دارم

 

 

همه چیز در این زندگی ناپایدار است

.

.

.

.

 دوست دارم

 

 

 

 

همه چیز در این زندگی ناپایدار است

.

.

.

.

 دوست دارم

 

 

تا که بودیم نبودیم کسی

گشت ما را غم بی هم نفسی

تا که رفتیم هم یار شدند

خفته ایم و همه بیدار شدند

قدر آیینه بدانیم چو هست

نه به آن وقت که اقبال شکست

 

 

 

 

 

 

تا که بودیم نبودیم کسی

گشت ما را غم بی هم نفسی

تا که رفتیم همه یار شدند

خفته ایم و همه بیدار شدند

قدر آیینه بدانیم چو هست

نه به آن وقت که اقبال شکست

 

 

 

 

 

چرا کسی حق عاشق شدن نداره؟

چرا وقتی کسی عاشق می شه جلو عشقشو می گیرن؟

مگه خودشون دل ندارن؟

چرا کسایی که ادعا دارن پاره وجودشونو زجر  می دن و خودشونم اعتراف می کنن؟؟؟

 

.

.

.

.

.

 همه کسم دوست دارم